سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مبنای هشتم : تجربه د ینی (جمعه 86/12/3 ساعت 11:46 صبح)
یکى از مبانى سکولاریسم که مسیحیت را از عرصه اجتماع به شکل فردى و قلبى تنزل داد، رهیافت جدید در تفسیر گوهر دین بود. بنابراین تفسیر، گوهر دین امر قلبى، احساسات درونى و به تعبیر فنى «تجربه دینى» و «مواجهه با امر قدسى» است.

رویکرد فردى و روانشناسى به دین از سده‏هاى هفدهم و هیجدهم شروع شده بود که از مهم‏ترین طراحان آن، مى‏توان ویلیام جیمز و شلایر ماخر را نام برد. [107] اختصاص دیانت به تجربه و شهود دین‏داران، نادیده انگارى بُعد معرفتى و در نتیجه قداست زدایى از آموزه‏هاى دینى است. این قرائت از دین، حتى با دیانت مسیحیت سر ناسازگارى نداشت. چنانکه کاپلستون مى‏نویسد:

«پارسا مذهبى (پیتیسم جنبشى بود که در اواخر قرن هفدهم در کلیساى لوتر پدید آمد، هر چند به حق نمى‏توان گفت که پارسا مذهبى دین را به احساس صرف تقلیل مى‏داد، ولى در هر حال هیچ همدلى با مابعدالطبیعه یا الهیات نداشت، بلکه بر ایمان شخصى و زندگى درونى تأکید مى‏ورزید». [108]

به دلیل هجمه‏هاى مختلف مخالفان مسیحیت سنتى یه دین و رواج الحاد و بى دینى در جهان غرب، کلیسا به مرور به رویکرد فوق راضى شد؛ چرا که براى نجات اصل دیانت، به حد اقل آن بسنده کرد. لذا در میان طرفداران تجربه گرایان دینى، مسیحیان سنتى متعددى یافت مى‏شود.


نقد نظریه

1. عدم سازگارى با اسلام: انحصار دین به امر قلبى و تجربه دینى، اگر با مسیحیت - که آن فاقد ساحت دنیوى و اجتماعى است - سازگار باشد، با اسلام همخوانى ندارد. اسلام آیین دو ساحتى است؛ یعنى براى دنیا و آخرت مردم آمده و براى هر دو برنامه‏ها و جهات کلى را لحاظ کرده است که اینجا براى اثبات این مدعا به نکاتى اشاره مى‏شود:

1.1. تلفیق دین و دنیا: آیین اسلام بر خلاف مسیحیت آیین اجتماعى و دنیوى است؛ به گونه‏اى که عبادات و آخرت با دنیا مرتبط و تلفیق شده است. استاد در این باره مى‏نویسد:

«به این موضوع توجه بفرمایید که در اسلام چگونه دنیا و آخرت به هم آمیخته است. اسلام غیر از مسیحیت است. در مسیحیت حساب دنیا از حساب آخرت جداست. مسیحیت مى‏گوید هر یک از دنیا و آخرت به دنیاى جداگانه‏اى تعلق دارد، یا این، یا آن. اما در اسلام این گونه نیست. اسلام آخرت را در متن دنیا و دنیا را در متن آخرت قرار داده است.» [109]

1.2. آزادى اجتماعى فلسفه بعثت: اسلام دینى است که یکى از اهداف اصلى نبوت و پیامبران را آزادى مردم از یوغ زنجیر اسارت استعمارگران مى‏داند. [110]

1.3. عدالت اجتماعى فلسفه نبوت: نگرش اسلام نسبت به ساحت‏هاى دنیوى، جامع نگرانه است، به گونه‏اى که فلسفه نبوت را تنها قیام بر ضد حاکمان جور و آزادى از بند اسارت ذکر نمى‏کند، بلکه به فکر آینده است؛ به این معنا که بعد از آزادى باید عدالت اجتماعى برپا گردد. [111]

با این سه عنوان و مشارکت دین در عرصه دنیا، چگونه مى‏توان اسلام را به یک تجربه دینى و امر قلبى فرد مؤمن منحصر کرد، تفسیر اسلام به امر قلبى، ماهیت و غایت آن را مخدوش مى‏کند.

2. تجربه دینى انکار حقیقت دین: تفسیر گوهر دین به تجربه دینى و امر قلبى اشکال مهم دیگرى دارد و آن اینکه تحلیل دین به یک حس درونى فرد و به تعبیر استاد «وجدان شخصى»، به معناى انکار حقیقت و واقعیت دین در هستى و ارجاع آن به یک حس درونى است که هر کس از آن احساسات مختلفى دارد و آن را ابراز مى‏کند. استاد در تبیین این اشکال‏مى‏گوید:

«از نظر طرز تفکر بعضى از فلاسفه اروپا، دین و مذهب امرى است مربوط به «وجدان شخصى» هر فرد؛ یعنى هر فرد در وجدان خودش نیازمند است که یک سرگرمى به نام مذهب داشته باشد. این مقدارش را قبول کرده‏اند که انسان نمى‏تواند بدون سرگرمى مذهبى باشد. مسائلى که مربوط به وجدان شخصى هر فرد است، اصلاً خوب و بد ندارد، راست و دروغ ندارد، حق و باطل ندارد، حق و باطل و راست و دروغش بستگى دارد به پسند شما، هر چه را شما بپسندید آن خوب است.» [112]

استاد در ادامه به رنگها و خورش‏ها مثال مى‏زند که پسند و خوب و بد آن امرى سلیقه‏اى و ذوقى است، لازمه تفسیر دین به وجدان شخصى، انکار واقعیت دین و لااقل جهل به آن‏است.

«در مسائل مذهبى و دینى، چون آنها [فلاسفه اروپا] نمى‏خواهند به واقعیتى براى دین و نبوت اعتراف کرده باشند و قبول کنند که واقعاً پیغمبرانى از طرف خدا آمده‏اند و یک راه واقعى براى بشر نشان داده‏اند و سعادت بشر در این است که آن راه واقعى را طى بکند، مى‏گویند: ما نمى‏دانیم واقعیت و ریشه مذهب چیست؟...هر کس به ذوق و سلیقه خودش هر چه انتخاب مى‏کند، همان خوب است.» [113]

حاصل آنکه اولاً، انحصار گوهر دیانت به: حس درونى و وجدان،با اسلام همخوانى ندارد و ثانیاً اصل این تفسیر اشکال اساسى دارد و پذیرفتن آن با انکار دیانت و لااقل جهل به آن مساوى است.

نکته سوم اینکه مشکل تجربه دینى بیشتر در بستر مسیحیت مطرح بود که فاقد کتاب اصیل دینى هستند، اما اسلام با«نص محورى» و دارا بودن کتاب اصیل آسمانى، گوهر دین را در آن مى‏یابد. اما آنچه در تجربه دینى و قلب انسان اتفاق مى‏افتد، آن به ایمان مؤمن‏برمى‏گردد.

پى‏نوشت‏ها

[1]. محقق حوزه و عضو هیئت علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.

[2]. ر.ک: براین/.ویلسون، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگارى دین و دنیا، ص‏124، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، طرح نو، تهران، 1374

[3]. وایتسکر، سکولاریزاسیون چیست؟، مجله نامه فرهنگ، تابستان 1375، ص‏37

[4]. ر.ک.به: سید محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوى گرى، ترجمه احمد آرام، ص‏15، دانشگاه تهران، 1374؛ براى توضیح بیشتر ر.ک.به: اثرى از نگارنده، سکولاریزم در مسیحت و اسلام، ص 13 به بعد.

[5]. نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص‏26، انتشارات صدرا، قم.

[6]. همان، ص‏27

[7]. نظام حقوق زن در اسلام، ص‏88، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1359

[8]. همان مدرک.

[9]. «این لغت به همان معنا است که در بالا گفته شد [سکولاریسم‏]، هر چند عربى نما است، در لغت نشانه‏اى از آن پیدا نکردیم»، (نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص‏26 پاورقى)؛ پیرامون انقلاب اسلامى، ص‏41، انتشارات اسلامى، قم، 1359

[10]. ر.ک.به: سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش اول.

[11]. مبناى فوق از علل سکولاریزاسیون (فرایند جدایى مسیحیان در غرب از کلیسا) است نه از مبانى سکولاریسم به عنوان یک مکتب.

[12]. سیرى در نهج البلاغه، صص‏84 و 85

[13]. ر.ک.به: نگارنده، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص‏75 - 81

[14]. سیرى در نهج البلاغه، ص‏87

[15]. «فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایة أمرکم و لکم عَلىَّ من الحقّ مثل الذی لی علیکم و الحقّ أوسع الأشیا فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجرى لأحد إلّاجرى علیه و لا یجرى علیه إلّاجرى له»، (نهج البلاغه، خطبه 216).

[16]. سیرى در نهج البلاغه، ص‏89

[17]. همان مدرک.

[18]. ر.ک.به: نگارنده، حکومت دینى از منظر شهید مطهرى، فصل نهم. مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1379

[19]. ر.ک: پاپکین، کلیات فلسفه، ص‏113، ترجمه جلال الدین مجتبوى، انتشارات حکمت، تهران، 1373

[20]. «انسان گذشته یا ما قبل مدرن را مى‏توان «انسان مکلف» نامید، و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق.» زبان دین به خصوص دین اسلام آن چنانکه در قرآن یا روایات تجلّى شده است، بیش از آنکه زبان حق باشد، زبان تکلیف است»، عبدالکریم سروش، کیان، شماره 26، معنا و مبناى سکولاریسم، ص‏9).

[21]. نظام حقوق زن در اسلام، ص‏142 و 143 و نیز ص‏146

[22]. ر.ک: همان، ص‏141

[23]. آشنایى با قرآن، ج‏6، ص‏158، انتشارات صدرا، تهران.

[24]. همان، ص 159

[25]. پیرامون انقلاب اسلامى، ص‏79 و 80

[26]. همان، صص‏80 و 82

[27]. آشنایى با قرآن، ج‏6، ص‏160

[28]. Scientism.
[29]. ر.ک.به: مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى، ص‏19 به بعد، انتشارات اسلامى، قم، 1362

[30]. ر.ک.به: ایان باربور، علم و دین، صص‏43، 210؛ ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1362، جامعه‏شناسى ادیان، ص‏132

[31]. ر.ک.به: علم و دین، ص‏72

[32]. ر.ک.به: همان، ص‏49

[33]. ر.ک.به: همان، ص‏78 و نیز: فرهنگ و دین، صص‏228 و 288؛ جامعه‏شناسى دین، ص‏30؛ جان هیک، فلسفه دین، ص‏84

[34]. ر.ک: عبدالکریم سروش، کیان، شماره 26، ص 8

[35]. عدل الهى، صص‏96 و 102، انتشارات اسلامى، قم، 1361

[36]. احزاب: 62؛ فتح: 23

[37]. عدل الهى، ص 110

[38]. مقدمه‏اى بر جهان‏بینى اسلامى، ص‏115

[39]. ر.ک.به: ده گفتار، ص‏133، انتشارات صدرا، تهران، 1361؛ بیست گفتار، ص‏216، انتشارات صدرا، قم،1358

[40]. پیرامون جمهورى اسلامى، ص‏127

[41]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج‏1، 2 و 3، ص‏389، مقاله نهم، انتشارات اسلامى، قم.

[42]. ر.ک.به: همان، صص‏411 و 27

[43]. عدل الهى، صص‏115 و 116

[44]. Rationalism.
[45]. براى توضیح بیشتر ر.ک.به: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص‏44 تا 51 و صص‏54 و 75

[46]. ر.ک.به: علم و دین، صص‏49 و 76

[47]. ر.ک.به: همان، ص‏77

[48]. ر.ک.به: همان، ص‏78

[49]. ر.ک.به: همان، ص‏77

[50]. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 247 و ج 2، ص 37، انتشارات صدرا، تهران، 1377

[51]. آشنایى با قرآن، ج‏1 و2، صص‏58 - 47، انتشارات صدرا، تهران، 1376

[52]. اسلام و مقتضیات زمان، ج‏1، ص‏246

[53]. همان، ص‏247 و نیز: ج‏2، ص‏40

[54]. همان، ج‏2، ص‏37

[55]. اسلام و مقتضیات زمان، ج‏2، ص‏36

[56]. همان، ص‏37

[57]. همان، ص‏38 و 39

[58]. نبوت، ص‏17، انتشارات صدرا، تهران، 1377

[59]. حدید: 25

[60]. نبوت، ص‏17

[61]. نبوت، ص‏18

[62]. همان مدرک.

[63]. همان، ص‏18 و نیز مجموعه مقالات، ص 78، انتشارات اسلامى، قم، 1362

[64]. همان صص‏18 و 19

[65]. همان، ص 19

[66]. همان، ص 54

[67]. مجموعه مقالات، ص 87

[68]. Liberalism
[69]. ر.ک.به آربلاستر، آنتونى، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص‏19 به بعد.

[70]. ر.ک.به ژولین فروند، جامعه‏شناسى ماکس وبر، ص 192 و نیز: مجله نامه فرهنگ، شماره 3، سال 1370، مقاله جامعه‏شناسى دین.

[71]. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 32

[72]. نهج‏البلاغه،نامه 31، ش 87

[73]. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 34، پاورقى.

[74]. مقدمه‏اى بر جهان‏بینى اسلامى، ص 231

[75]. همان، ص 225

[76]. فلسفه اخلاق، ص 116، بنیاد 15 خرداد، تهران، 1362

[77]. گفتارهاى معنوى، صص 22 و 40، انتشارات صدرا، تهران، 1363

[78]. ر.ک.پیرامون انقلاب اسلامى، صص 7.6؛ جهاد، صص 21 و 14 و 64 و 54؛ پیرامون جمهورى اسلامى، ص 90؛ آشنایى با قرآن، ج 3، ص 220

[79]. ر.ک.نگارنده، حکومت دینى از منظر شهید مطهرى، ص 136

[80]. .Hamanism
[81]. نقل از: رضا داورى، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 6 ص 75

[82]. ر.ک. بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسى، ج 2، فصل ماکیاولى.

[83]. فلسفه اخلاق، ص 122

[84]. گفتارهاى معنوى، صص 317 و 318 و نیز: ویلیام هوردن، راهنماى الهیات پروتستان، ص 74؛ جامعه‏شناسى دین، صص 40 و 288

[85]. رومیان، باب 3، آیه 20 و 24، باب 143، آیه 2، غلاطیان، باب 3، آیه 22؛ تیماؤس، باب 1، آیه 15

[86]. ر.ک. به: مقدمه‏اى بر جهان‏بینى اسلامى، صص 246-251

[87]. نظام حقوق زن در اسلام،ص 133

[88]. همان، ص 135

[89]. گفتارهاى معنوى، ص 323

[90]. Modernism.
[91]. علم و دین، ص 79

[92]. ژان پل ویلم، جامعه‏شناسى ادیان، صص 132-133

[93]. علم و دین، ص 77

[94]. نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر،ص 25

[95]. جاذبه و دافعه على(ع)، ص 177، انتشارات صدرا، قم، بى‏تا.

[96]. همان.

[97]. سیره نبوى، ص 66، انتشارات اسلامى، قم، 1364، استاد در ادامه تأکید دارد که اجتهاد در اسلام امر مقبولى است و آن بدعت نیست، بلکه «نو استنباط کردن» است، نه نوآورى، (همان، صص 66 و 67).

[98]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 100

[99]. همان، صص 100 ،101 و 105

[100]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 105

[101]. نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 86. استاد در تعریف تجددگرایى افراطى مى‏گوید: «آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن»، (همان، ص 88).

[102]. ر.ک.به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص 127

[103]. ر.ک.امدادهاى غیبى، ص 36، انتشارات دفتر مرکزى جهاد سازندگى، تهران، بى‏تا.

[104]. ر.ک.به:مقدمه‏اى بر جهان‏بینى اسلامى، ص 220؛اسلام و مقتضیات زمان، ج 1 و2؛ پیرامون انقلاب اسلامى، ص 71؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 99؛ خاتمیت، صص 139 و 143، صدرا، تهران، 1364

[105]. ر.ک.به:بیست گفتار، مقاله فواید و آثار ایمان؛ امدادهاى غیبى، صص 28 - 26؛ مقدمه‏اى بر جهان بینى، صص 177 و 24

[106]. ر.ک.به: نگارنده، فلسفه نیاز به دین و پیامبران، قبسات، شماره‏هاى 27 و 28

[107]. ر.ک.به: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 7، س 156، ترجمه داریوش آشورى، انتشارات علمى و فرهنگى و سروش، تهران، 1375

[108]. همان، ج 6، ص 119، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران 1372

[109]. گفتارهاى معنوى، ص 88؛ امدادهاى غیبى، ص 137؛ نظرى به اقتصاد اسلامى، صص 15 و 16، صدرا، تهران، 1377؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 76

[110]. گفتارهاى معنوى، صص 16 و 18؛ امدادهاى غیبى، ص 137؛ پیرامون انقلاب اسلامى، صص 49 و 78

[111]. مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى، صص 50، 424، 438 و 469؛ پیرامون انقلاب اسلامى، ص 122

[112]. پیرامون جمهورى اسلامى، ص 105

[

113]. همان، ص 106                                                      

                                www.hawzah.net             

 

 

 

 

 

 

 

 

 





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 7
    کل بازدیدها: 21502 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •